جرعه نوش آسمان


تو عذاب می کنی ...
مومن، معتقد، باورمند به خویش را !

تو تحریم می کنی ...
تشنه ی امیدوار به رحمتت را!

تو به زیر می افکنی...
پناهنده به قله عفت را !

نه، نه ! از حضور عاشقانه تو دور است.

مگر مادرم مرا زاده است برای شقاوت ؟
مگر تو چهره سائیده شده به خاک غفلت را سیاه می کنی ؟
مگر دلی که در آتش عشقت سوخته است را در آتش عذابت می سورانی؟
و اگر چنین غایتی است مرا ای کاش مرا نزاده بود مادرم  ...
منافیست با کرم تو خذلان کشیدن ...

دلم آرام است 
که فخر سعادتمند بخشیده ای مرا .
دست کرامت به سرم کشیده ای.
دل آرامم شده ای .
مایع روشنایی چشمان هستی.

خدایا ...
آغاز ماه توست ...
آغازماه زمزمه های تمنای نجات ...
آغازماه فرشتگان و روح شب قدر...
آغازماه کوچ غریب، مظلوم مقتدر...
آغازماه نزول رحمت الهی.
به حق این ماه عزیز...
نجاتم ده از رسوایی ننگ و فضیحات عار،
در آن زمان که درون به هم ریزد و برون به هول می آمیزد.





پ.ن:
دم افطار عجیب مچسبه 
رطب تازه بین الحرمین 
جرعه ای ... آب به لب می گوییم!
به فدای لب عطشان حسین.

...تا خدا هست، می توان شهید شد

شهادت نصیبتون ...

می توان خوب بود...

- آغوشه راز و نیاز را گشوده ام،

خانه تکانی قلبم آغاز شده...

غوطه ورم در جاری زلال محبتت.

- آه! حیاتی تازه،

طرواتی جان بخش...

قطره قطره احسان بی پایانت جام زندگی ام را پر کرده.

راستی هرگاه به سوی تو آمده ام، بنده ی تو شده ام، یاریم کردی.

- جانا! توانم بخشیدی،

وباز این یاری تو بود که بین من و گناه حائل شد،

در جستجوی گوهر رضایت توام،

چشمم تو را می خواند،

قدم هایم را به سوی مهرت برداشته ام،

در ماه مهمانی تو هستیم.

- رمضان ...

رویش جوانه های ایمان و پاکی بر ساقه ی وجود،

این شب ها همیشه بهار است،

نه راه بسته است و نه درها،

فقط خواستن و خواستن و خواستن.

- یا الهی! شام تیره ی گناه را با دو دست توبه و نیایش می شکنم،

در کمین صبح روشنی نشسته ام،

گناه را از چهره حیات خویش زودوده ام،

می توان خوب بود...


پ.ن:

بسیجی! من و تو بایستی این پرچم خودمان را در آنجابکوبیم،

در انتهای افق!

هر وقت به آنجا رسیدی و پرچم خودت را کوبیدی، بعد دیگر می توانی بروی و آرام بگیری.

بیاد سردار رشید اسلام حاج احمد متوسلیان- 

اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ...

 

...تا خدا هست، می توان شهید شد

شهادت نصیبتون ...